کد مطلب:106421 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

خطبه 036-در بیم دادن نهروانیان











[صفحه 193]

از خطبه های آن حضرت (ع) است پیرامون ترساندن اهل نهروان اهضام: جمع هضم، سرزمین پست و هموار غائط: زمین پست، گود طوحت بكم: شما را به شبهه و گمراهی افكند. بحرا: كاری بزرگ و عظیم، هجرا هم روایت شده كه به معنای سخن بی اعتبار و بی ارزش است، و عرا هم نقل شده كه به معنای گناه و بیماریی كه لبهای شتر بدان مبتلا می شود است. و در این جا كنایه از مصیبتی بزرگ است. احتبلكم: قضای الهی شما را در دام انداخت. نكر: كار زشت، منكر من شما را از این كه فردا صبح در میان این نهر و پست و بلندیهای اطراف آن كشته شوید بیم می دهم. با این كه نه برهانی برای مخالفت خود با من از ناحیه پروردگارتان دارید و نه حجتی قوی در اختیار دارید. دنیا و مقدرات الهی شما را به دام خود گرفتار كرد و برای هلاكت و نابودی به این سرزمینتان كشید. اینك كه نتیجه حكومت بد حكمین بر شما آشكار شده است جاهلانه بر من شوریده اید مگر این من نبودم كه شما را از حكمیت نهی كردم ولی شما مانند مخالفان پیمان شكن از فرمان من سر پیچیدید، و سرپیچی شما تا بدان حد رسید كه نظر خود را مطابق هوای نفسانی شما تغییر دادم. ای گروه سبك مغز آشفته عقل بی پدر من كه چیز تازه ای

نیاورده و ضرری برای شما نخواسته ام. این شما بودید كه مرا به قبول این حكمیت شوم وادار كردید حال از جان من چه می خواهید. روی سخن در این خطبه، به خوارجی است كه در نهروان آنها را كشت. حكم خداوندی درباره آنها كه بر علیه امام (ع) خروج كردند، چنین رقم خورده بود. در خبر صحیحی نقل شده، كه روزی رسول خدا (ص) مشغول تقسیم بیت المال یا غنایم جنگی بود. مردی از قبیله بنی تمیم پیش آمد و عرض كرد: ای محمد (ص)، عدالت كن! نام این شخص ذوالخویصره بود. پیامبر فرمود: به یقین عدالت می كنم: دوباره عرض كرد: ای محمد (ص) عدالت كن، تو عدالت نمی كنی! رسول خدا (ص) فرمود وای بر تو اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسی به عدالت رفتار می كند؟ عمر از بی ادبی و جسارت این شخص ناراحت شد، بپا خاست و عرض كرد یا رسول الله اجازه بدهید تا گردن این مرد را بزنم. رسول خدا (ص) فرمود او را بخود واگذار بزودی از نژاد این شخص افرادی پدید می آیند، چنان كه تیر از كمان بیرون می رود از دین خارج خواهند شد، و علیه بهترین گروه از مردم خروج خواهند كرد، تظاهر آنها به دیانت بدان حد است، كه نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها حقیر و ناچیز شمرده شود، قرآن را تلاوت می كنن

د، ولی از زبان و لبشان فراتر نمی رود در قلبشان اثر نمی كند در میان آنها مردی سیاه چهره خواهد بود كه یكی از دو دستش ناقص و شبیه پستان زنان است و یا دارای یك انگشت است. او را گروهی بر حق خواهند كشت. در كتاب مسند احمد بن حنبل از مسروق نقل شده است، كه عایشه همسر رسول خدا، به من گفت: ای مسروق تو به منزله اولاد من و دوست ترین فرد هستی نسبت به من، آیا از مخرج (ناقص الخلقه) چیزی می دانی؟! در پاسخ گفتم: در كنار رودی كه به قسمت بالای آن تامر و به قسمت پایین آن نهروان می گفتند جایی است بین لخاقیق و طرفاء. علی بن ابی طالب (ع) او را كشت. عایشه پرسید اگر برای این ادعای خود دلیلی داری بیاور افرادی را حاضر كردم و در نزد عایشه گواهی دادند كه مخرج در نهروان بدست علی (ع) كشته شد. سپس من عایشه را به حرمت پیامبر سوگند دادم كه اگر از رسول خدا (ص) درباره آن شخص چیزی می داند. بگوید. عایشه گفت: از پیامبر خدا (ص) شنیدم كه می فرمود: آنها بد سرشت ترین مردمند، به دست بهترین خلق و نزدیكترین فرد به خدا و نیكو سرشت ترین شخص كشته خواهند شد. اما سبب خروج آن گروه بر حضرت: پس از این كه امام (ع) از ناحیه اصحابش مجبور به قبول حكمیت شد. آنها چنین

وانمود كردند كه امام (ع) بر این امر رضایت داشته است. با وجودی كه آن بزرگوار اصحابش را از قبول حكمیت برحذر داشت، آنها را پند و اندرز داد، ولی آنها توجه نكردند و عهدنامه حكمیت را نوشتند. اشعث بن قیس آن را گرفت و به رویت پیروان معاویه رساند و آنها رضایت خود را اعلام كردند و سپس به رویت بعضی از اصحاب امیرالمومنین (ع) رساند و آنها نیز اظهار رضایت كردند. ولی وقتی كه اشعث بن قیس عهدنامه متاركه جنگ را بر جمعیت تحت پرچم عنزه كه حدود چهارهزار سوار بودند و در صفین با علی (ع) حضور داشتند خواند دو نفر از جوانهای آنها گفتند: لا حكم الا الله (فرمانی جز فرمان خدا نیست) و سپس بر سپاهیان معاویه حمله كردند، و پس از درگیری سختی كشته شدند. این دو نفر اول كسانی بودند كه حكمیت را رد كردند. اشعث بن قیس عهدنامه راپیش قبیله مراد و بنی راسب، و بنی تمیم برد و متن عهدنامه را بر آنها خواند، همگی گفتند: حكمی جز حكم خدا نیست، ما به این عهدنامه رضایت نداریم و افراد را درباره دین خدا حكم قرار نمی دهیم. اشعث باز گشت و جریان را به علی (ع) طوری خبر داد كه امیرالمومنین (ع) مخالفت آنها را كوچك شمرد و تصور حضرت این شد، كه آنها تعدادی اندك هستند. ه

نگامی كه جریان حكمین به مخالفان رسید، آن را رعایت نكردند، جمعیت از هر طرف فریاد برآوردند: جز حكم خدا حكمی نیست، حكم از آن خداست ای علی، نه حق تو ما وقتی كه حكمیت را قبول كردیم، اشتباه كردیم، اینك به سوی خدا باز می گردیم و توبه می كنیم، تو نیز در پیشگاه خداوند توبه كن، وگرنه از تو بیزاری می جوییم. امام (ع) پیشنهاد مخالفان را رد كرد و فرمود: وای بر شما اگر از عهد پیمان خود برگردیم با فرموده حق تعالی كه دستور می دهد و او فو بعهد الله اذا عاهدتم: چه كنیم؟، خوارج از سخن حضرت پند نگرفتند و آن را رد كردند، حكمیت را گمراهی دانستند و آن را به باد تمسخر گرفتند. و از امیرالمومیین (ع) بیزاری جستند. امام (ع) از آنها كناره گرفت. ابتدا خوارج در محلی بنام حرور اجتماع كردند و بدین دلیل حضرت آنها را حروریه نامید، در آن مكان امام (ع) با آنها گفت و گویی انجام داد و مناظره ای كرد، دو هزار نفر از عقیده شان برگشتند. باقیمانده آنها به نهروان رفتند و در آن روز فرمانده آنها شخصی بود به نام عبدالله بن كفرا و به هنگام پیكار با آنها فرمانده شان عبدالله بن وهب راسبی بود امام (ع) در نهروان به سمت آنها رفت، خطبه ای ایراد كرد و آنها را پند

داد و فرمود: ما خانواده نبوت و پایگاه رسالت، و جایگاه نزول فرشتگان و اساس و اصل بخشش و رحمت و كان دانش و حكمت، ای گروه، من شما را از كیفر خداوند، بیم می دهم و برحذر می دارم!..) امام (ع) بیانات خود را در ارشاد آنها بدین طریق ادامه داد ولی آنها نپذیرفتند! در روایتی آمده است كه پس از پایان كارزار و نبرد با خوارج حضرت، جستجوی زیادی را برای پیدا كردن كشته ذوالثدیه انجام داد و مرتبا می فرمود: نه رسول خدا به من دروغ گفته و نه من به شما دروغ می گویم، جسد او را جستجو كنید، به یقین جزو كشتگان است. فراوان گشتند، تا سرانجام او را در زیر كشته های دیگر یافتند، او مردی بود، با دست ناقص، كه مانند پستان زنان در روی سینه اش قرار داشت و بران موهایی شبیه سبیل گربه، روییده بود. با دیدن جسد وی امام (ع) تكبیر گفت و حاضران با آن حضرت تكبیر گفتند. با روشن شدن حقیقت و صدق كلام رسول خدا (ص) همگان شاد شدند. خلاصه این خطبه و این فصل از سخن مولا امیرالمومنین (ع) در برحذر داشتن خوارج از هلاكت ایراد گردیده، بدین توضیح كه آنان برای مخالفتشان دلیلی روشن و برهانی محكم از طرف پروردگارشان نداشتند تا بدان برحق بودن ادعایشان را استدلال نمایند و با

تكیه بر آن استدلال با امام (ع) بجنگند. با نداشتن حجت و دلیلی از جانب خداوند است، كه باید از محروم ماندن سعادت دنیا و آخرت برحذر و هراسناك باشند. در عبارت حضرت، حجت و دلیل به طور استعاره سلطان نامیده شده، كه به معنای غلبه كردن و چیره شدن بر طرف مقابل است. قد طوحت بكم الدار دار، شما را به هلاكت انداخت. دار كنایه از دنیاست و این كه حضرت هلاكت، یا دور بودنشان از حقیقت، و یا گرایش آنها به دنیا را سبب هلاكت و نابودی آنها دانسته اند، برای این است كه، نابود كننده و سبب حیرت آنها، پیروی از هواهای باطل نفسانی بوده، و اساس پیروی نفس، به دست آوردن، مال و مقام و مانند این امور است. بنابراین، دنیا چیزی است كه طلب آن شخص را، از رحمت خدا دور، و از فرمان حق خارج می كند. و احتبلكم المقدار فراز دیگر عبارت امیرالمومنین (ع) كه حكم الهی شما را گرفتار كرده است استعاره زیبایی است، در محیط و مسلط بودن قدر الهی كه از قضای خداوندی و حكم آسمانی مایه می گیرد، مانند دام صیاد كه هرگاه بر پرنده ای فرو افتد توان فرار از آن را ندارد. سپس فرموده اند: من شما را از این حكمیت نهی كردم ولی شما از هوای نفستان پیروی كردید. این عبارت امام (ع) اقامه

دلیلی علیه خوارج نهروان است، بدین شرح كه، اگر پذیرش حكمیت حق و لازم نبود چرا مانند مخالفان گناهكار، با اصرار آن را خواستید، و گفته مرا كه از حكمیت برحذر می داشتم، نپذیرفتید، تا مجبور شدم به خواست شما گردن نهم و نظر خود را با نظرتان وفق دهم و اگر وقوع و تحقق پذیری حكمیت حق بود چرا پس از عهد كردن و پیمان بستن، در پذیرفتن آن با من مخالفت می كنید. بنابراین در هر دو صورت شما گناهكار هستید. قوله علیه السلام: و انتم معاشر اخفاء الهام سفهاء الاحلام: وای بر شما جمعیت كم عقل احمق كه در اندیشه های خود ثبات و بردباری ندارید. واو در و انتم برای بیان حالت آنها است و عمل كننده در حال فعل: صرفت در جمله قبل می باشد. اضافه اخفاء و سفهاء اضافه خالص نیست و به همین دلیل برای كلمه معاشر صفت واقع شده اند. عبارت خفه الهام كنایه از اخلاق پست، متزلزل است كه ضد فضیلت، ثبات و پایداری است و السفه كنایه از خصلت زشت، دلهره و اضطراب كه ضد فضیلت حلم و بردباری است در نظر گرفته شده است. پایداری و بردباری دو صفت اخلاقی و از ویژگیهای شجاعت به شمار می آیند. از این نظر كه آن دو صفت پست و زشت نسبتی با صفات فضیلت دارند به هام، به معنای تفكر، و احلا

م به معنای عقول اضافه شده اند. و لم آت لا ابا لكم... حضرت آخرین فراز خطبه را چنین به انجام می رسانند- ای بی پدرها!- من درباره شما كار منكری انجام ندادم و قصد ضرری نداشتم. این عبارت بمنزله نوعی دلجویی و معذرت خواهی است كه بیانگر انجام كاری شایسته و بجا است كه منكر را از پیروان خود دور ساخته، و قصد ضرر زدن به آنها را نداشته است. به این امید كه خوارج به سر عقل آیند و از شبه ای كه بر ایشان حاصل شده، اجتناب ورزند. اگر سوال شود كه جمله معترضه- لا ابا لكم- نوعی اهانت است و با دلجویی مناسبتی ندارد می گوییم این نوع عبارت در زبان عرب آن روز رایج بوده است، جوهری دانشمند لغت شناس می گوید: عربها از این جمله ستایش را قصد می كرده اند. ولی دیگران گفته اند از این عبارت، بدگویی و مذمت منظور بوده، زیرا كسی كه به پدرش ملحق نباشد، موجب ننگ و دشنام است. برخی دیگر این عبارت را نفرین، در لباس دعا دانسته اند، چه این كه پدر سبب عزت و پشتیبانی است نفی پدر كردن، بمنزله نفی قبیله و فامیل است. آن كه اقربا و خویشاوند نداشته باشد، خوار و ذلیل و بی یاور می شود. به هر حال حقیقت امر را خداوند می داند.


صفحه 193.